سفرنامه 1 آذربایجان غربی
عزیز مامان سلام
دو مهر عمه زیبا جون عقد کرد انشالله که خوشبخت بشن .روز بعد هم ما هم راهی مسافرت شدیم به سمت اشنویه از سمت تهران رفتیم و شب رو تو گرمسار خوابیدیم روز بعد نزدیک ساعت نه بود که رسیدیم اشنویه پیش دوستهای خوبمون و پنج شب خونه اونها بودیم و با همدیگه میرفتیم و میگشتیم حسابی بهمون خوش گذشت مخصوصا شما که یک هم بازی خوشگل هم داشتی و بازی میکردی تو این مدت کارین جون همش پیش شما میخوابید و جدا نمیشد
بعد از چند روز از دوستهای خوبمون خدا حافظی کردیم واقعا دستشون درد نکنه بهمون خیلی خوش گذشت و جدایی ازشون خیلی سخت بود خدا کنه که ایندفعه زودتر ببینیمشون آخه نزدیک هفت سال بود که ندیده بودیمشون و این دیدار واقعا عالی بود و از این چند روز همش یک خاطره خوب از خاله جون کوثر و عمو یوسف و شهر های با صفای آذربایجان و مردمهای کرد زان و واقعا مهربونشون چیزی نموند.