سفرنامه 3 شمال
بعد از تبریز راه افتادیم به سمت شمال شما هم عاشق جنگل و دریا خیلی خوشحال بودی و از پنجره ماشین نگاه میکردی و میگفتی نگاه کنین چه همه جنگل
گردنه حیران
سورتمه تالش
به شما خیلی خوش گذشته بود همش میگفتی دوباره سوار بشیم اولش ولی انگار یه کوچولو ترسیده بودی
قلعه رودخان فومن
که مسیر خیلی طولانی بود و شما و بابایی دو سوم راه رو اومدین وخسته شدین و بقیه راه رو نیومدین ولی من تا قلعه رفتم عالی بود
قلعه
پسر ناز مامان که واقعا آقایی شدی اصلا تو ماشین اذیت نکردی و واقعا همه جا بدون هیچ بهو.نه ای پا به پای ما اومدی عزیزم خیلی دوستت دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی