واکسن 18 ماهگی
عزیزم دیروز ساعت یازده و نیم با هم رفتیم شبکه بهداشت نزدیک خونمون برای واکسن ١٨ ماهگی وقتی وارد شدیم شناختی کجاست و ترسیدی و از پله ها بالا نمیومدی اول رفتیم برای قد و وزن واااای چی بگم اینقدر گریه کردی که نگو و نمیزاشتی که قد و وزنت رو بگیرن مجبور شدیم با هم دیگه رفتیم روی ترازو و قدت رو هم چون قبلا خونه گرفته بودم خودم گفتم از موقعی که لبت بخیه خورد از آدمها و دکتر خیلی می ترسی نمیدونم باید چکار کنم
وزن:١١کیلو ٣٠٠ گرم
قد :٨٦
بعد از اون نوبت واکسن شد اونجا هم کلی گریه کردی تا میاد یکمی جون بگیری یا مریض میشی یا این واکسنها مگه میزارن....
اومدیم خونه اول رفتیم پیش سایان یکمی بازی کردی و راه میرفتی اما از ساعت ٢ بعد ظهر درد پات شروع شد و نمیخوابیدی گریه میکردی اونم شدید دیشب هم تب شدید و درد پا داشتی و تا صبح نخوابیدی منم بیدار بودم و ااای خسته بودم تو هم همش گریه میکردی منم دلم می خواست بشینم و پا به پات گریه کنم خدایا چرا تو اینقدر بد مریضی .از دیروز اصلا راه نمیری و از بغل من جدا نشدی امروز هم همینجوری بود تازه الان یه نیم ساعتی میشه خوابیدی و خدا رو شکر بلند نشدی خدا کنه که زودی تموم بشه بخدا دیگه تحمل ندارم گریه کنی دیشب مامان جون و خاله راحله اینجا بودند نه بازی میکردی و نه بغلشون میرفتی نمیدونم چرا اینقدر وابسته من شدی خیلی نگرانم که این روند ادامه داشته باشه برای خودم نمیگم همش بخاطر خودته عزیزم .چون خیلی خیلی دوست دارم
دیروز قبل از رفتن برای واکسن
پسر گلم خوشگلم خوشحال باش دیگه تا 6 سالگی از این غول بزرگ واکسن راحت شدی