آن روزها...
بابا آمد . بابا با آن روزها آمد....
سلام پسر خوشگلم امروز بابا فرشید جون وقتی از اداره اومد دوتامون رو سوپرایز کرد با یک بسته پستی که توش مجموعه آن روزها بود کارتونهای قدیمی دهه 60 با کتاب سال اول دبستان اون موقعها حسابی من و بابا که رفتیم تو اون سالها از موقعی که بابا جون کارتونها رو به شما داد داری همه رو نگاه میکنی بدون پلک زدن البته منم پا به پات دارم نگاه میکنم گاه به گاهی هم با صدای بلند وسطش می خندی .قربونت بشم که منم با خندهات می خندم .
یادش بخیر کتاب اول دبستان و حالا اون کتاب تو دستهای شماست.
اینم ماهگیر کوچولوی ما که با خرسش رفته ماهگیری
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی