افتادن اولین دندان شیری آراد جوون
عزیز مامان سلام
انگار همین دیروز بود که اولین دندونت در اومد و ما کلی ذوق کردیم چقدر زود میگذره عزیزم خوشحالم که تو رو دارمو به وجودت افتخار میکنم خیلی پسر گلی هستی تازگی خودت تخت رو مرتب میکنی و کلی هم ذوق میکنی میگی مامان بیا ببین چه مرتب شده و اتاقت رو هم که همیشه خودت بعد از بازی مرتب میکنی خیلی خلاق شدی عاشق بازی رستوران باب اسفنجی هستی و برای خودت رستوران میزنی من و بابا هم مشتری میشیم شما هم همبرگر و پیتزا و ... سفارش میگیری خلاصه اگه ساعتها باهات بازی کنیم باز هم ماشالله انرژی داری برای بازی کردن یک کوچولو وقتی بابا فرشید به خواهر جون توجه میکنه حساسی و سریع میگی بابا جون منو دوست داری که اونم طبیعیه .خیلی خیلی آوین رو دوست داری و همش میگی دیگه تنها نیستم یک خانواده چهار نفره خوشبختیم الهی مامان فدات بشه مهربونم.
پسر گلم 20 بهمن چهار شنبه ساعت سه و نیم موقع ناهار خوردن اولین دندون شیریت افتاد همزمان دوتای عقب در اومده بود خیلی ترسیدی و گریه کردی میگفتی مامان دندو دیگه ندارم دندون نازنینم و ... که من و بابایی برات توضیح دادیم که بزرگتر شدی و دندون دائمیت هم در اومده و... بعدش خوشحال شدی و سریع زنگ زدی و به بابا جون خبر دادی و چون فرداش میخواستیم بریم مشهد دندونت رو تو جعبه گذاشتی که ببری نشون بدی.