شهریور 94
سلام نفس مامان خوشگلم پاره تنم تابستان امسال عالی بود همش بیرون و گردش شما هم بزرگتر شدی ومستقل عزیزکم دیگه منم راحت شدم اکثر کارهات رو خودت میکنی و من فقط لذت میبرم از کنار شما بودن . شهریور امسال اصلا خونه نبودیم بابا جون رفته بود ماموریت و ما هم رفتیم خونه مامان جون مریم از 20 مرداد و تقریبا یک ماه اونجا بودیم با اینکه همش بیرون میرفتیم و مامان جونم همش باهات بازی میکرد ولی بازم حسابی دل تنگ بابا فرشید و خونمون شده بودی بابا هم هر روز بهت زنگ میزد و شما هم گزارش کارات رو میدادی و سفارش سوغاتیها بابا جون برام فوتبال دستی و اسکیت آبی و... بیار تو هر مکالمه این سفارشات بودند. 30 مرداد باغ سالار قوچان که ...