شهر بازی
روز جمعه 9 فروردین با خاله جونها و مامان جون رفتیم شهر بازی و چهار ساعتی اونجا بودیم شما هم حسابی تا تونستس بازی کردی واین ور اون ور رفتی و بهت خیلی خوش گذشت همش حواست رو بچه ها بود و عاشق یه هاپوی خوشگل شده بودیی و همش میرفتی پیش اون خلاصه اصلا نمیشستی آخه این اولین شهر بازی بود که خودت میتونستی راه بری .اون روز از ساعت 8 صبح تا ساعت 2 شب بیدار بودی و اصلا نخوابیدی تمام روز مشغول بازی بودی من موندم این همه انرژی رو از کجا میاری منکه حسابی خسته شده بودم خدا کنه همیشه اینقدر پر انرژی و شاد باشی پسر گلم..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی