بیستمین ماهگرد
عزیزم امروز ٢٠ ماه از با هم بودنمون میگذره من و بابا هر روز که تو رو نگاه میکنیم هزار مرتبه خدا رو شکر میکنیم که یه پسر سالم و باهوش بهمون هدیه داد که امروز ٢٠ ماهه شده بزرگ و آقا شده شیرین و شیرینتر خدایا مممنونممممممم.....
عزیزم روز به روز به واژه های که یاد می گیری اضافه تر میشه و حرف زدنت بهتر میشه اعداد رو تا پنج می گی و بعضی از حروف جدید که یاد گرفتی
اگور:انگور جغ:جغد
دوغ:دوغ سوپ:سوپ
اکثر کلمه ها رو مثل طوطی تقلید میکنی صدای اسب و جغد و جوجه و کلاغ و گوسفند و گاو و گربه رو بلدی جمله درست کردند هم خیلی پیشرفت کرده البته هر موقعی که خودت حسش رو داشته باشی
این هفته ای که گذشت چند روزی خاله جون خونه ما بود هر روز میرفتیم پارک و بابا امان حسابی بازی میکردی و با سبحان کوچولو همه جای خونه رو زیر رو میکردی اونا که رفتند عمه جونیها اومدند چند روزی پیشمونن شما هم اینقدر ذوق میکنی که نگو عمه گفتند خیلی خوب شده و با ناز میگی عمه ....
حسابی شیطون شدی از دیوار راست بالا میری یکسره میری سراغ آیفون یا اینکه سراغ جا کفشی کفشای من رو برمیداری توی آشپزخونه راه میری که صدا بده خوب دختر نیستی مامان جون
یا اینکه میری و قالیچه رو لول میکنی برای خودت تونل درست میکنی از این ورش میری و از اونورش میای بیروناینقدر هم ذوق میکنی که تو شهر بازی اینقدر ذوق نمیکنی
رو دستات نقاشی میکنی میگم مامان جون اینا چیه میگی جوجو آخه جوجو این شکلیه
اینم جوجوی رو دستات
اینم بازی با قالیچه
اینم سرگرمی جدیدت با کفشهای مامان
اینم از خاک بازی
اینم پسر خاله های ناناز