گامی بزرگ بسوی بزرگتر شدن
عزیزم بزرگ مرد کوچک من
سلام مامانی اومدم اینجا یه مژده جدید بهت بدم یک گام بزرگ دیگه بسوی بزرگتر شدنت و اینکه چقدر من و بابا خوشحالیم از اینکه هر مرحله از زندگیت رو با موفقیت سپری میکنی.
خدایا هزار مرتبه شکرت اول از همه بخاطر اینکه یک فرشته کوچولوی سالم بهمون دادی تا روز به روز شاهد بزرگ تر شدنش باشیم و دوم بخاطر اینکه اینقدر بهش کمک میکنی تا هر شرایطی رو سریع بپذیره از شیر گرفتنش از پوشک گرفتنش و حالا یک مرحله دیگه مستقل شدنش تنها خوابیدن توی اتاق خودش.
بله پسر نازم شما تا سن دو سال و چهار ماهگی پیش من و بابایی میخوابیدی ولی الان دیگه توی اتاق خودت تنها میخوابی از دو هفته پیش تصمیم گرفتم که شما رو جدا کنم دیگه احساس میکردم که وقتشه برای همین هم دیگه تخت رو جدا کردم شب اول یک کوچولو مقاومت میکردی میخواستی بیای پیش من بخوابی ولی با هزار وعده و تشویق بلاخره قبول کردی وخوابیدی منم هر شب تا موقعی که بخوابی خودم رو پایین تخت به خواب میزدم وبعد میرفتم تو اتاقم صبح هم که از خواب بیدار میشدی با تشویق های من روبرو میشدی و برات شعر میخوندم و تشویقت میکردم از اینکه تنها خوابیدی تازه خودت هم خودت رو تشویق میکردی میگفتی مامان نگاه رو تختم خوابیدم آفرین دست بزنیم و بعد شروع میکردی به دست زدن .این روند ادامه داشت تا دو شب پیش که دیگه خواستم بدونی که کسی تو اتاقت نیست و باید تنها بخوابی خرسی بزرگه پایین تختت بجای من خوابید که مواظبت باشه و برات توضیح دادم که از امشب باید با خرسی بخوابی و من تو اتاق خودم می خوابم شما هم خیلی راحت قبول کردی راستش رو بگم خیلی تعجب کردم فکر نمی کردم تنها بخوابی و از اونجای که من هر شب تشویق میکردم که بخواب روی تختت فلان کار رو میکنم گفتی مامان خرسی فردا برام چی میخره منم گفتم چی میخوای گفتی آبنبات چوبی و لواشک و عستنی(بستنی) منم گفتم برات میخره بعدش گفتی مامان جون برو رو تختت بخواب دیگه بعد هم داداشیهات (پت و مت)رو بغل کردی و گفتی همه چشمها ببندین بخوابین و خوابیدی منم رفتم اتاق خودمون البته این وسط هر از گاهی صدا میزدی مامان خوابی منم میگفتم آره میگفتی بخواب دیگه.خلاصه اینکه الان دو شب که تنها دیگه تو اتاقت میخوابی هر چند که دلم تنگ شده برای اینکه پیشم بخوابی ولی چه کنم باید با این قضیه هردومون کنار بیایم.
این عکسها مربوط به الان نیست مال دو هفته پیشه که با عمو جلال همکار بابا جون رفتیم بیرون.
این عکسها مربوط به جمعه هفته پیشه