این چند وقت
سلام پسر نازم
اول از همه بگم داری این مطلبها رو می خونی نگی چه مامان تنبلی دارم برام مطلب نمیزاره.اینقدر این روزها هوا گرم شده که حوصله هیچ کاری رو ندارم بعدش هم که ماه رمضان بود و من هم داشتم تو این مدت سخت می خوندم .حالا بریم سراغ عکسها و اتفاقات این چند مدت.
شبهای قدر رفتیم مشهد خونه خاله الهه جوون و کیان کوچولو هم اونجا بود و جمع خواهرها جمع بود و حسابی به همه خوش گذشت مخصوصا شما و کیان .یک شب با همدیگه رفتیم پارک ملت البته شهر بازی که تعطیل بود رفتیم تو همون محوطه پارک جایی که وسایل بازی داشت .تا چشمت به قسمت فواره ها افتاددیگه مگه میشد کنترلت کرد یکسره میخواستی بری اونجا منم برات لباس برنداشته بودم چون بدون برنامه ریزی بود .خلاصه از کیان کوچولو لباس گرفتیم و رفتی آب بازی وحسابی خوش گذروندی و الان هم که عکسهاش رو مبینی باز هم ذوق میکنی میگی مامان بریم اونجا چقدر خوب بود.بماند که اون شب شیطونی شما ...
تازگی علاقه پیدا کردی که توی کریر بچگیت بخوابی برنامه کودک ببینی
هر موقع بابا جون نماز میخونه پشتش سوار میشی و کلی ذوق می کنی البته اینجا بابایی نمازش تموم شده .
خودت میری و لب تاب رو روشن میکنی gam میاری و بازی میکنی .
اینجا هم مامان جون مریم داشت سبزی پاک می کرد کلی بهش کمک کردی .