آراد جون و دسته گلش
شیطون مامان روز جمعه مادر جون و خاله جون و شوهرش اومده بودند خونه ما منو مادر جون داشتیم با هم دیگه صحبت میکردیم که یهو یه صدای تق اومد
بله آقا شیطون ما دسته گل به آب داد یه چند روزی بود که چشمت به ساعت آینه شمعدون مامان بود که برداری و باهاش بازی کنی اما من اجازه نمیدادم شما هم بلاخره از فرصت استفاده کردی و اونو برداشتی و شکستی گریهههههههههههههههههههه آخه مامانی اونو دوست داشت اینم عکسش
بدش هم همش میخندیدیآخه کار خودتو کردی
اما بازم خدا رو شکر که خودت آسیبی ندیدی
عزیزم روز چهارشنبه هفته پیش دو تا از عکسهاتو توی برنامه سیمای خانواده شبکه یک گذاشته بودند منم خبر نداشتم دوستای مامانی و بابای دیده بودند انگار ی عکسهای تو وبلاگت رو گذاشته بودند اونیکه رو برگها نشتی با اونیکه با بابایی روز عاشورا گرفتی
اینم یه عکس خوشگل از امروز که داشتی مامانو می ترسوندی عاشقتم