یک روز با پسملی(بهترین هدیه مامانی)
سلام دوردونه مامان به قول مادر جون مغز بادام
عشقمممممم آرادکم امروز صبح یه خورده دیر از خواب بلند شدی منم دلم نیومد بیدارت کنم مثل فرشته ها خوابیده بودی و مثل فرشته ها پاک و معصوم آخه اسمت هم اسم فرشته ست
من تو آشپزخونه بودم که بیدار شدی اومدی پیشم و گفتی مااام آ[مامان آب] الهی قربون اون مامان گفتن بشم که حسابی کیف میکنم
صبحونه برات فرنی درست کردم یه کمی خوردی و بعدش با هم شروع کردیم بازی کردن عاشق اینکه مامان آهنگ با صدای بلند بزاره با هم نی نای کنیم همش وقتی صبحها بیدار میشی اولین چیز که درخواست میکنی نی نایه بعدش یه خورده با هم بن بن کار کردیم
مامان جون تصمیم گرفتم از این ماه هر ماه یه هدیه به سلیقه خودت بخرم دیشب بردمت و برات این سه تا ماشین رو خریدم که خودت از بین اون همه ماشینی که فروشنده بالای میز گذاشته بود اول اینا رو برداشتی البته اگه یه خورده دیگه ادامه داشت همشو بر می داشتی از دیشب هم همش با اینا بازی میکنی
عصر با بابایی تمرین راه رفتن کردیم عمرم تو که بلدی راه بری چرا تنبلی میکنی راه رفتند خوب شده بود که مریض شدی و باز تنبلی می کنی همش میای بغلم و خودت رو حسابی لوس میکنی صورتت رو میاری نزدیک و میگی آااااااااااااااااااا قربونت بشم مامان جون
بعدش هم با بابا یی حاضر شدیم رفتیم بیرون دیگه موقعی که لباسهای بیرونت رو میارم بپوشی گریه نمیکنی آخه عاشق اینکه بری بیرون و خودت جورابتو میگیری دستت که من حاضرت کنم عزیزمی ...
شام رو بیرون خوردیم وقتی شام رو اوردند دیدم بابایی سه پرس گرفته بود امشب اولین شبی بود که برای پسرم یه پرس غذای کامل گرفته بود پسرم دیگه بزرگ شده تو هم وقت یه ذره خوردی و بقیه موند
قرار بود ببریمت آرایشگاه که پشت موهاتو یکمی کوتاه کنیم آخه فرفری شده که با شناختی که از تو داشتیم مطمئن بودیم نمیزاری و حسابی گریه میکنی برای همین هم امشب خودمون کوتاه کردیم بعد نشد از اون اولش بهتر شده بعد هم بردمت حمام بر خلاف همیشه گریه کردی و حوصله بازی رو نداشتی آخه خسته بودی و وقتی اومدی بیرون زود خوابیدی
راستی امروز بهترین هدیه رو به مامانی دادی عشقممممممممم بوس کردن یاد گرفتی و حسابی مامان رو بوس کردی که دو تاش صدا دار بود منم حسابی کیف کردم خیلی دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم عاشقتممممممممممممممم عشق مامان