عشق مامان و بابا آراد جونمعشق مامان و بابا آراد جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
آوین جون عشقمآوین جون عشقم، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

❤عشق مامان و بابا آراد جونم❤

شروع پروژه سخت گی گی

1392/2/7 11:15
نویسنده : مامان الهام
2,060 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامان عزیزم نمیدونم باید چکار کنم چی درسته چی غلط ده روز پیش یه ویروس از اون بد جنسها اومده بود سراغت و حسابی مریض شدی سه روز تب بدون اینکه پایین بیاد واسهال و استفراغ لب به هیچی هم نمیزدی تا میخوردی بالا می آوردیش حسابی اون روزها درگیر بودیم برای همین وابسته تر از قبل  به گی گی شدی و غذا نمیخوری با دکترت مشورت کردیم گفت برای بهتر غذا خوردن کم کمک از شیر بگیرمت منم دیدم الان که کاملا خوب شدی موقعش رسیده برای همین از امروز شروع کردم ببینم میتونم یا نه صبح که از خواب بیدار شدی گریه کردی و گفتی گی گی منم بهت ندادم و حواست رو پرت کردم برات صبحونه اوردم تخم مرغت رو کامل خوردی بعد از اون دوباره اومدی سراغم حواست رو پرت کردم و با هم بازی کردیم تا موقع ناهار ناهار هم یکمی خوردی بعد بردمت حمام که خسته بشی برای ظهر راحتر بخوابی یکمی آب بازی کردی بعد از حمام همش میومدی و میگفتی مامان گی گی منم یه چسب زخم زدم و گفتم اوف شده تو هم میومدی نزدیک و میرفتی کنا ر میگفتی  مامان اوف موقع خواب عصرت شد دوباره چند بار اومدی منم هر دفع گفتم اوف شده یکمی بهانه گرفتی از آخر بدون اینکه چیزی بگی اومدی کنارم خوابیدی  دستت رو گذاشتی دور گردنم منم پشتت رو ماساژ دادم و خوابیدی این اولین باری بود که بدون گی گی میخوابیدی  قربون پسر فهمیدهام بشم که مامان رو درک میکنه موقعی که چهره معصومت رو توی خواب دیدم دچار عذاب وجدان شدم نمیدونم ادامه بدم یا نه خدا جونم کمکم کن من برای خودش اینکار رو میکنم که بهتر غذا بخوره الان که خوابیده تا بعد ببنم چی پیش میاد البته دکتر گفت تا چند روزی روزها نده شب موقع خواب بده تا کمکم عادت کنه اونجوری بداخلاق نمیشه .فعلا تا آخر شب....

آراد جون در حال کشک خوردن

 

جونم

آراد جون و شیطونی آخر شب

جونم

خدا جونم به من و فرشته کوچولوم کمک کن تا بتونیم

روز دوم سختیمون شروع شد دیروز عصر ساعت 7 بیدار شدی پسر فهمیده من هیچی راجب گی گی نگفت وقت 2 بار تا موقع خواب شب یکمی دیر خوابت برد اولش اومدی و گفتی مامان گی گی وقتی بهت گفتم اوف شده رفتی و خودت رو مشغول کردی طرف من نیومدی رفطی و سرت رو کنار بابا گذاشتی یه دفعه دلم حسابی گرفت گریه م گرفته بود میترسیدم از ظالم بودن در حقت میترسیدم اینکه مامانی رو دوست نداشته باشی کم مونده بود دوباره بهت بدم ولی دیدم پسر فهمیده من اومد سرش رو کنار سرم گذاشت  و یکمی ماساژ دادم و خوابت برد تا صبح سه بار بیدار شدی هر بار با ماساژ من خوابت برد تا ساعت شش و نیم صبح فکر کنم دلت حسابی هوس گی گی کرده بود با گریه بیدار شدی بهت آب دادم نخوردی بغلت کردم اومدم بهت شیر و موز دادم آروم شدی باز دست و پاهام شل شد باز دوباره میخواستم بهت گی گی بدم خدا جونم کمکم کن بتونم یه حس خیلی عجیبی دارم فکر نمی کردم اینقدر سخت باشه از لحاظ روحی بهم ریختم الانم ساعت هفت و نیمه بابایی رفته سر کار تا الان دو تا سی دی خاله ستاره نگاه کردی و مشغولی تا بعد........

اینم از تلویزیون نگاه کردن که همین الان گرفتم و اصلا حواسش به من نیست

جونم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان آیهان کوچولو
31 فروردین 92 18:58
سلام الهام جون.
فکر کنم از شیر گرفتن همون قدر که برا بچه سخت باشه برا مامان بچه هم از نظر عاطفی سخت باشه ولی فکر کنم با روشی که دکتر گفته خوب نتیجه بگیری.


پاسخ:آ21ره عزیزم خیلی سخته میدونم هنوز زوده عذاب وجدان دارم
نسیم-مامان آرتین
1 اردیبهشت 92 9:13
ای جون دلم ایشالااین روزهای سخت رو به خوبی پشت سر بگذارید وای مامان جون من هر وقت فکر همچین روزی رو میکنم گریه ام میگیره آرتین روز به روز داره وابسته میشه اما یه دلخوشیم اینه که آرتین از صبح تا بعد از ظهر منو نمیبینه خیلی براش بهتره یعنی فقط چند ساعت برامون سخته تو هم برای من دعا کن منمکم مونده این پرسه رو شروع کنم


پاسخ:نسیم جونم خیلی سخته یه دل بزرگ مییخواد خدا کنه بتونم
محبوبه مامان الینا
1 اردیبهشت 92 10:02
عزیزم واست دعا میکنم نگران نباش سختیش یکی دو روزه بعد راحت میشید


پاسخ:مرسی محبوبه جونم
خاله نرگس
1 اردیبهشت 92 10:52
عزیزم روش چسب زدن اصلا روش درستی نیست. دختر من مشاور داره و با راهنمایی اون من بدون دردسر دخترم رو از شیر گرفتم. باید اول ساعت شیر خوردنشو درست کنی. اگه می خوای زیاد عذاب نکشید اول شیر شبش رو قطع کن و به جاش بهش آب بده. در طی روز هم کم کم فاصله بین وعده های شیر خوردنش رو زیاد کن. تو این سن بچه ها باید هر 4 ساعت یکبار شیر بخورن. اگه تند تند می خوره هر روز 5 تا 15 دقیقه بین هر وعده تاخیر بنداز تا یه این زمان برسی. اونوقت خودش راحت و بی درد سر می می رو می زاره کنار. می می یار کودکیشه. محل من آرامشه. اون معنی زخم و ناراحتی و اینها رو متوجه نمی شه. ممکنه به روحش صدمه بخوره. ببخشید بی تعارف گفتم. تجربه ای بود. ببوس روی ماهشو.


پاسخ:ممنونم عزیزم از راهنمایتون
هیراد و عمه لیلاش
1 اردیبهشت 92 19:04
انشاالله که این پروژه به خوبی و با بهترین روش و کمترین اذیت تموم بشه


پاسخ:بهترین دعا رو کردین ممنونم
مرجان مامان آران
2 اردیبهشت 92 1:28
ايشالا كه اين پروژه به راحتييييييييييي تموم بشه عزيزمممم


پاسخ:ممنونم عزیزم
مامان رضا جونی
2 اردیبهشت 92 15:29
سلام عزیزم خسته نباشی
واقعا هم باید بهت تبریک بگم آخه فک کنم پوشک و شیر دو تا به قول خودت پروژه وقت گیر و عذاب آوریه
ولی من یک استادی داشتم همیشه می گفت وقتی چیزی رو می خواین از بچه بگیرین باید مثله "مردن" واسش باشه
می گفت باید بچه از همون اول با نیستی مواجه بشه
من هم بریا رضا توی همه مواردش مثل پوشک و شیر و .. هم همین رویه رو داشتم
یک دفعه گفتم دیگه نیست از هیچ روشی هم براش استفاده نکردم نه گفتم مزه اش بد شده نه گفتم خراب شده و نه چسب
چون بچه نباید با این مواجه بشه که چیزی که براش تا حالا بهترین غذای دنیا بوده حالا بد مزه و زشت شده
بچه باید بدونه همون که بوده همونه فقط دیگه برای اون نیست
شاید باورت نشه ولی من توی فامیل از همه موفق تر بودم حتی بعدش هم حتی نگاه چپ هم بهش نکرد و طلب نکرد حتی دستش هم توی لباسم نبرد
همه بچه های فامیلمون که با رضا بودن حتی الان هم که 4 سالشونه باز هم دستشون توی لباس مامانشونه
به نظر من اقتدار برای هر مادر لازمهء محبتشه
خانمی کوتاه نیا و با حصله جلو برو


حتما دیگه الان پروزه تموم شده و داری نفس راحت می کشی
ولی فک کنم هیچ حسی بهتر از یک شب خواب بدون شیر دادن توی دنیا نیست



پاسخ:مرسی از راهنمایت عزیزم ولی نه موفق نشدم بعد از دو روز ندادن دیشب اینقدر عصبی شده بود دلم نیومد بهش شیر دادم فکر کنم من یکمی زود میخواستم بگیرمش عذاب وجدان هم داشتم حالا بهش میدم ولی وعده هاشو کمتر کردم
الهه(مامان یاسان)
2 اردیبهشت 92 16:55



پاسخ:مرسی الهه جونم
مامان افسانه
3 اردیبهشت 92 1:42
ایشالا که تو این پروژه موفق میشی الهام جون ایشالا که سالم و سلامت باشید
خصوصی داری



پاسخ:ممنونم گلم ولی شکست خوردم
نسیم (مامان آروین )
3 اردیبهشت 92 12:28
ای جونم عزیزم .برای گل پسری و مامان نازش دعا می کنم که زود و خوب این پروژه رو به پایان برسونید . ر من هم می خوام کم کم شروع کنم . آروین هم خیلی خیلی وابسته است احساس می کنم منم دچار مشکل بشم ولی با نظر دوست عزیزمون موافقم باید مامانا اقتدارشونو حفظ کنند در وهله اول به نفع خود بچه است . موفق باشی دوست جونم . پسری نازمو ببوس


پاسخح:مرسی نسیم جونم منکه تقریبا دیگه بهش شبها شیر میدم آخه عصبی شده بود گناه داره
فرناز خاله آرسن جون
3 اردیبهشت 92 16:52
سام خوبین ؟مرسی بابت پیامهای قشنگتو این چند وقت به خاطر مشکل نتی نیودیم وقتی پیامتون رو دیدم خوشحال شدم واااای اراد خیلی شیطون شده همه عکساشو دیدم ماهه ماه


پاسخ:خواهش میکنم عزیزم آره حسابی شیطون شده خاله جونم
پگاه مامان آرتین
4 اردیبهشت 92 8:38
سلام عزیز ایشالا همیشه لبت خندون باشه.
عزیزم امان ازاین ویروس که من دوهفته برای آرتین درگیرش بودم.
ببوسش وخسته نباشیدمامان وبابا مهربون وزحمتکش



پاسخ:ممنونم پگاه جونم آره اکثر بچه ها این ویروس رو گرفتند باید خیلی مواظب بود
مونس 0 ایلیا و امیرعلی )
4 اردیبهشت 92 13:26
گی گیییییییییییییییییییی

عزیزم مرد شدی خاله جون
گیگی بسه


پاسخ:
عمه جون زیبا
21 اردیبهشت 92 14:45
شیطون من آخه این چه کاری


پاسخ