بیست و دومین ماهگرد
سلام یکی یه دونه چراغ خونه آراد جونممممم
عزیزم امروز که ماهگردت شده بود باورم نمیشد که وارد 22 ماهگیت شدی هنوز تو 21 ماهگیت مونده بودم چقدر زود گذشت عمرم عدد ماهگردات رسیده به دو تا 2 خوشگل هورااااااااا
عرضم به حضورتون که فعلا خبری از عکسهای پاک شده نیست فکر کنم دیگه باید قیدشون رو بزنم
عزیز مامان بهانه گیریت برای شیر کم شده الان دیگه تقریبا شبها هم یکمی بهتر از روزهای اول می خوابی قربونت بشم که موقع خواب همش دستور میدی پشتت رو ماساژ بدم اونم نزدیک 45 دقیقه تا خوابت ببره تا بر میدارم سریع غرغرت شروع میشه و دوباره درخواست میکنی حرف زدنت هم ماشالله خیلی بهتر شده بیشتر کلمات رو مثل طوطی تقلید میکنی جمله سازیت هم تقریبا پیشرفت داشته
مامان جون این روزها یکمی حالم گرفته شده آخه صاحب خونه میگه باید خالی کنین خودش می خواد بیاد این ماه مهلتمون تموم میشه ولی خونمون هنوز یه سه ماهی کار داره نمیدونیم این یکی دو ماه رو باید چکار کنیم اون بنده خدا هم چاره ای نداره مجبوره وگرنه ما رو اذیت نمی کرد .از یه طرف دیگه دلم برای اینجا خیلی تنگ میشه تو این خونه باردار شدم و شما تو این خونه 22 ماهه شدی دلم برای خاطراتی که تو این خونه داشتم خیلی خیلی تنگ میشه
ولش کن نمی خوام امروز ناراحت باشم خودش برطرف میشه امروز باید دوتایی با هم دیگه جشن بگیریم و بازی کنیم گفتم دو تایی چون بابا جون حسابی درگیر کارهای خونه هستش
نفسم دوباره بیست و دومین ماهگردتت رو تبریک میگم خیلی خیلی دوست دارم عاشقتمممممممممممم مخصوصا اون موقعهای که بدون دلیل میای و بوسه بارونم میکنی
اینا عکسهای دیشبه که با هم دیگه رفتیم بابا امان و کلی بازی کردی و حسابی بهت خوش گذشت
اینم بعد از برگشت به خونه الهی فدات بشم که اینقدر جگر دوست داری داغ داغ نمیدونم چطوری خوردی اینقدر عجله داشتی برای خوردنش که دیدنی بود برای همین حیفم اومد این عکس رو نزارم