عشق مامان و بابا آراد جونمعشق مامان و بابا آراد جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
آوین جون عشقمآوین جون عشقم، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

❤عشق مامان و بابا آراد جونم❤

شروع مجدد پروژه گی گی

1392/6/31 18:15
نویسنده : مامان الهام
564 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم فرشته کوچولوی خودم

عزیزم اینترنتمون یه چند روزی بود قطع بود  منم که معتاد اینترنت شدم داشتم دیونه میشدم کلافهالان که وصلش کردم سریع اومدم  که برات مطلب بزارم.

روز سه شنبه ولادت امام رضا  جشن عروسی همکار بابایی که خیلی هم با هم صمیمی هستند بود و رفتیم عروسی خیلی خیلی خوش گذشت  بیشترش رو پیش بابایی بودی و حسابی شیطنت کرده بودی بابایی میگفت به همه همکارا  میوه وشیرینی تعارف میکردی و میگفتی بخور الهی من فدای اون قلب مهربونت بشم که چیزی که می خوای بخوری اول به همه تعارف میکنی بعد که مطمئن شدی همه میخورن بعد شروع میکنی و اینکه همه از پسر خوشتیپم تعریف کرده بودند شب هم موقع برگشت تو ماشین با امیر علی  میپریدن  بالا و شعر می خوندین و داد میزدین و دست میزدین و شیطنت میکردی با اینکه دیر وقت اومدیم خونه و انتظار داشتم سریع بخوابی بازم شیطنت میکردی و روی تخت بپر بپر میکردی و میرقصیدی  انگاری جو عروسی پسرم رو گرفته بود.نیشخند

از قبل تصمیم گرفته بودم روز چهارشنبه از شیر بگیرمت چون بابا جون بیشتر خونه بود و کمک میگرد برای همین شب تا میتونستی شیر خوردی و منم از اینکه دفعات آخر بود همینجور نگاهت میکردم و لذت میبردم.صبح که بیدار شدی دیگه بهت شیر ندادم با هم رفتیم بیرون  ظهر موقع خواب حسابی اذیت کردی و شیر میخواستی منم مجبور شدم از لاک استفاده کنم ابرو که حسابی هم جواب داد تا میومدی سمتم میگفتم آخ شده میرفتی بعدظهر هم با هم رفتیم  مهمونی اولش که از بغلم تکون نخوردی ولی بعد کی بود که پسرم رو از اون وسط  جمع کنه بعدش هم بابا جون اومد دنبالمون دفتیم پارک حسابی بازی کردی اومدیم خونه هم با بادکنکی که دوست بابا بهت داده بود مشغول بودی و حسابی بازی میکردی باز هم موقع خواب خیلی اذیت کردی و از خواب که بیدار میشدی گریه میکردی هر روز که میگذره اذیتت کمتر میشه ولی موقع خواب هنوز اذیت میشی  منم از اینکه اینجوری میبینمت خیلی غصه میخورم و گریه ام میگیره ولی مامان جونم عزیزم اینا همش به خاطر خودته و گرنه کدوم مادری که نخواد به پاره تنش شیر نده همش بخاطر اینکه بهتر غذا بخوری امروز روز پنجم میشه که دیگه گی گی نمیخوری دقیقا تا یکسال و هشت ماه و بیست چهار روز شیر خوردی که نوش جونت باشه عزیزم ولی چون خیلی بدغذا بودی برای همین تصمیم گرفتم که از شیر بگیرمت یکبار قبلا وقتی یکسال و پنج ماهت بود میخواستم از شیر بگیرمت دو روز هم بهت شیر ندادم ولی نتونستم و خوشحالم از اینکه دوباره بهت شیر دادم چون خیلی عذاب وجدان داشتم ولی این دفعه چون بزگتر بودی و موقعش بود عذاب وجدان کمتری داشتم .

خدا جونم مرسی که به پسر کوچولوی مو فرفریم کمک کردی که بتونم از شیر بگیرمش و  این پروزه سخت رو با موفقیت به پایان برسونم


 

بعدا نوشت :مامان جون میخواستم عکسهای شب عروسی و این هفته ای  که گذشت رو برات بزارم  یهو به خاطر یه اشتباه پاک شد خدا کنه که بابایی بتونه برگردونه اگه شد میام و میزارم فعلا این دو تا عکس رو میزارم

این بازی جدید آراد جون بادکنک رو از این ور به اون ور می انداختی و کلی ذوق میکردی

 

بازی با بادکنک

اینجا هم تا خاله جون سینی رو اورد رفتی و  با توپت توش نشستی

این وسط چه کیفی داره

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

مامان مانلی
31 شهریور 92 18:22
ای جونم آقا پسره ما دیگه مردی شده ماشالله
تبریک میگم خانومی حسابی راحت شدی



پاسخ:آره عزیزم واقعا راحت شدم کی میشه از پوشک بگیرمش
فرناز خاله آرسن جون
31 شهریور 92 19:27
ای جونم دلم یه جوری شد دلم برا مامان الهام بیشتر سوخت خیلی شرایط سختیه اما دیگه آراد جون واسه خودش مردی شده در ضمن منتظر عکسهای جدید آراد جون هستیم


پاسخ:مرسی عزیزم ممنون آره منم خودم رو با این آروم میکنم که مردی شده برای خودش خدا کنه که عکسها بیاد
♥ نیم وجبی ♥
31 شهریور 92 23:35
تبریییک که یکی از پروژه های سختتون با موفقیت تموم شد
آفرین به گل پسری که مامانشو راحت کرده یه خورده
عکس تو سینی چقدر بامزست
منتظر عکسهای قشنگتم عزیزم


پاسخ:ممنونم عزیزم آره به خدا وقت خدا کنه خواب شبش هم خوب بشه دیگه راحت میشم اگه درست شد حتما میزارمشون
سارا مامان محمدرضا
1 مهر 92 10:37
آرادی آفرین که واسه خودت مردی شدی و دیگه گی گی نمیخوری. مامان الهام راحت شدی الان. دیگه هرچی دوست داشتی میتونی بخوری.
بدوووووو بیا پیشمون آپم عزیزم.


پاسخ:ممنون خاله جونم آره به خدا شب بدون گی گی دادن و خوابیدن چه کیفی داره حتما
مامان پارمیدا
1 مهر 92 10:38
واقعا کار سختیه ولی وقتی انجام میشه انگار ادم وارد مرحله جدیدی از زندگی میشه !خیلی خوبه حالا غذا خوردنش خیلی بهتر میشه


پاسخ:آره عزیزم خیلی سخته خدا کنه که بهتر غذا بخوره
سارا مامانی شیدا
1 مهر 92 10:58
عزیزم میدونم روزای خیلی سختی داری منم وقتی شیدا 1 سال 9 ماهه بود از شیر گرفتمش و خودم بیشتر از اون اذیت شدم امیدوارم زود زود این روزای سخت تموم بشه و لباتون همیشه بخنده
موفق باشی


پاسخ:مرسی دوست خوبم از دلداریهاتون انشالله
مامان بردیا شیطون
1 مهر 92 14:24
ای جان...................
دیگه مردی شدی واسه خودت افرین


پاسخ:آره خاله جونم بزرگ شدمم
مرجان مامان آران
1 مهر 92 16:57
اخی چه خوب راحت شدی عزیزممم
به سلامتیی
همیشه به عروسییییییییییی


آره عزیزم کی میشه از پوشک بگیرمش
مامان بنیتا
1 مهر 92 17:50
عزیزم تبریک می گم این پروِژه سخت رو با موفقیت پشت سر گذاشتین
اولش خیلی سخته ولی بعدش دیگه واقعا هم ما راحت می شیمو هم اینکه غذا خوردن و خوابشون خیلییی عالی می شه


پاسخ:ممنونم عزیزم خدا کنه بهتر غذا بخوره
مامان کیاراد(آرزو)
2 مهر 92 9:27
خدارو شکر که این پروژه ی سختو به اتمام رسوندینبراتون خوشحالمبه ماسر نمیزنی مامانی


پاسخ:ممنونم عزیزم ببخشید اگه نیومدیم آخه تمام سعی خودم رو میکنم به دوستهای خوبمون زود زود سر بزنیم
مامان آروین
2 مهر 92 12:17
سلام به روی ماه الهام جون و آراد جون نازم که دیگه برای خودش مردی شده آفرین به پسر فهمیده و زرنگم
ایشالله همیشه به مهمونی و عروسی و خوشی باشید ایشالله خودت داماد بشی گل خوشگلم
منتظر عکسهای پسر خوشتیپو مهربونمون هستیما . بوووووووووووووووووووووووس بووووووووووووووووووووووووس


پاسخ:مممنونم گلم انشالله فکر کنم دیگه عکسهامون پرید
مامان یزدان
2 مهر 92 12:34
چه خوب. بهت تبریک می گم.
واسه منم دعا کن که بتونم یزدان رو از شیر بگیرم.
خیلی نگرانم و همین این پروژه رو عقب انداخته.یزدانم الان 2 سال و 20روزشه.


پاسخ:ممنونم عزیزم انشالله که شما هم موفق میشین واذیت نمیشین
مامان بردیا شیطون
2 مهر 92 13:41
سلام مامانی پسر گل ما چطوره.....



پاسخ:سلم عزیزم ممنون خوبه وقت یکمی بهانه گیر شده
مامان اراد
2 مهر 92 20:53
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا افریییییییییییییییییییییییییییییین پسر شجاع . اقا بودی اقا تر شدی . مامان الی به شما هم خیلی زیاد تبریک میگم راحت شدی کی بشه منم اراد از شیر بگیرم. زود زود پست جدید بذار دلمون واسه ارد تنگ میشه
mamane m@ni
3 مهر 92 0:52
آفرین به آراد جون که دیگه بزرگ شده و یه مرحله رفته جلو ایشالا همیشه موفق باشی گلکم شیطون بلا حالا چرا رفتی تو سینی نشستی
مامان مهرسام
3 مهر 92 8:50
نارحت نباش اگه با دوربین عکس نگیرین می تونین ریکاوری کنین فقط تا ریکاوری نکردین اصلا عکس جدید نندازین


پاسخ:متاسفانه گرفتم
مامان مهرسام
3 مهر 92 8:51
حالا ما خربزه به این شیرینی بخوریم یا آراد به این شیرینی

من لینکتون کردم پیش ما هم بیاین




پاسخ:ممنونم حتما عزیزم آدرس رو برام بزار ممنونم

نسیم-مامان آرتین
3 مهر 92 9:45
خدا رو شکر مرحله گی گی هم به خوبی سپری شد-حالا پسری تو شیشه شیر میخوره یا تو لیوان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟سعی کن شیرو هر جور شده بهش بده شیر موز-شیر کاکائو................


پاسخ:مرسی عزیزم آره همین کار رو میکنم ولی زیاد دوست نداره قبلا خیلی میخورد

محبوبه مامان الینا
3 مهر 92 14:01
تبریک میگم الهام جون پشت سر گذاشتن این مرحله رو
عکس آراد تو سینی خیلی بامزه ست
اعتیاد به نت هم که نگوووووووووووووووو


پاسخ:مرسی محبوبه جونم معتاد واقعی شدم
الهام مامان یسنا
3 مهر 92 19:55
مبارکه آراد جونم دیگه مرد شده. الهام جون آفرین این مرحله رو با موفقیت سپری کردی من خیلی میترسم یسنا خیلی وابسته است فکر کنم برای ما خیلی سخت باشه.
انشالله به زودی از پوشک هم بگیری گل پسری رو دیگه کامل راحت بشی.


پاسخ:ممونم عزیزم آراد هم بیش از حد وابسته بود ولی خدا خودش کمک میکنه وااای در آرزوی روز از پوشک گرفتن هستم
خاله کمیل و کیان
4 مهر 92 12:07
چهعکس خوشگلی تو سیی نشستیقربون اون ذوق کردنت برم من


پاسخ:ممنون
مامان کمیل و کیان
7 مهر 92 17:12
تبریک که تونستید این دفعه با قاطعیت در مقابل خواسته های آراد جون مقاومت کنید ایشالله از این به بعد خوب غذا می خوره


پاسخ:ممنونم عزیزم فکر میکنم خدا رو شکر یکمی بهتر شده
مامان مهرسام
9 مهر 92 1:05
لینم آدرس ما که خواسته بودین
من لینکتون کردم با اجازه


پاسخ:ممنونم عزیزم منم لینکتون میکنم
ღ مونا مامان امیرسام ღ
9 مهر 92 2:41
افرین اراد خان.به نظر من این مرحله سختترین مرحله اس.خداروشکر که به خوشی تموم شد.
چه حیف که عکسها پاک شدند


پاسخ:آره مونا جونم یه عالمه غصه خوردم از پوشک هم بگیرم عالی میشه
الهام مامان یسنا
16 مهر 92 17:58
اگر کودک نبود ، نه پدر معنا داشت ، نه هیچ مادری بهشتی می شد .
روز کودک مبارک . . .
آراد جونم روزت مبارک


پاسخ:ممنونم خاله جونم