یازده تا یک
سلام عزیزم مامان
دیروز ساعت ٧:٥٦بعد ظهر تمام اعداد روز شمار سنت یک شدند یازده تا یک مبارکههههههههه
قربونت بشم که بزرگ شدی آقا شدی عزیزم ده روزه که دارم باهات تمرین میکنم که از پوشک هم بگیرمت و برای همین طول روز پوشکت نمیکنم مگر جایی بریم و شبها مامان جووون کم کم جشن پوشکت رو هم باید بگیریم جش تولدت هم که نزدیکه ولی امسال بخاطر اسباب کشی یک جشن کوچولو خانوادگی میگریم انشالله سال دیگه جبران میکنم
بعضی موقعها حس نوشتن نیست الانم از اون روزهاست هیچی به ذهنم نمیاد.
پسر باهوشم شعر یه توپ دارم قلقلیه رو چند بار برات خوندم شما هم یاد گرفتی و با مامان همراهی میکنی
این روزها کارهای مورد علاقه جنابعالی شده بازی با بادکنک یا پریدن روی تخت و بدو بدو کردن تو خونه یکجا بند نمیشی هر موقع هم که حاضرت میکنم میگم مامان جووون کجا میخوای بری میگی سایان و علی تاب بازی و سرسره بازی و توپ بازی و پارک قربونت بشم که همش میخوای بری پیش دوستات و بازی کنی.
علاقه زیادی به نارنگی پوست کردن داری
اینم دهن خوشگلت بعد از خوردن آبنبات