سلام عشقهای من قانون بیمارستان اجازه نمیداد بچه ها وارد بخش بشن آراد جون ساعت ملاقات خوشحال اومد خواهر جونش رو ببینه وای متاسفانه نشد ولی هدیه ای که خواهر جونش براش اورده بود .روز بعد ساعت 2 از بیمارستان مرخص شدیم و همراه خاله راحله ومامان جون مریم راهی خونمون شدیم سر راه شما رو هم که خونه متینا جون بودی رو برداشتیم اولین بار خواهر جونت رو تو ماشین دیدی اینقدر ذوق کرده بودی همش میگفتی واای چه دستهای کوچولوی و... چون همه خسته بودیم شب رو رفتیم خونه مامان جون مریم استراحت کردیم و صبح اومدیم خونمون .رسیدیم خونمون امیر علی و باباش تو حیاط بودند و زحمت قربانی کردن گوسفند رو کشیدمد اینقدر با خوشحالی داد میزدی امیر علی یک خواهر جوون خوشگل دارم ...