عشق مامان و بابا آراد جونمعشق مامان و بابا آراد جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
آوین جون عشقمآوین جون عشقم، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

❤عشق مامان و بابا آراد جونم❤

اولین پاییز شاهزاده کوچولوی ما

عزیز مامان عشقم این اولیین پاییزی که میبینی سال پیش این موقعها هنوز تو دل مامانی بودی و ما هم چشم انتظار اومدنت خوشحالم که امسال پاییز پیش من و بابای هستی خیلی دوست دارم جمعه با بابایی رفتیم پارک تو خیلی ذوق کرده بودی که رو این همه برگ نشسته بودی همش برگها رو بر میداشتی و بازی میکردی برگها از روی درخت می افتادند به اونا اشاره میکردی و حسابی ذوق میکردی این قدم زدن شاهزاده کوچولوی مامان همراه بابای رو برگها اینقدر ذوق کرده بودی که با اون پاهای کوچولوت تند تند راه میرفتی آخرش هم که این گربه کوچولو رو دیدی تمام حواست به اون بود با تعجب نگاه میکردی که کجا میره اینم یه روز پاییزی که تموم شد وحسابی بهت خوش گذ...
12 آذر 1391

یازده ماهگی شاهزاده کوچولوی مامان مبارک

عزیزم عشقم یازده ماهگیت مبارک  روزها میگذرد تو روز به روز بزرگتر میشی به این زودی یازده ماه شدی باورم نمیشه که یک ماه دیگه یک سالت میشه  با تو هر روز قشنگتر از روز قبل میشه هر روز شیرینتر میشی و دنیای مامانو بابا رو رنگیتر میکنی خوشحالم که هستی و با تو عشقم مادر بودن رو تجربه کردم.دوست دارم عزیزم امروز که یازده ماه شدی مروارید هشتم عشقم هم خودشو نشون داد . یازده ماهگیت مصادف شد با روزهای تاسوعا و عاشورا . بابا جون روز عاشورا تو رو عقیقه کرد تا هر چی بلا و اتفاقای بد هست از تو دور بشه. اینم یه عکس خوشگل از روز عاشورا اینم گوسفندی که بابای برات گرفته بود. ...
3 آذر 1391

شاهزاده من و روروک

شاهزاده من مامانی تو رو از سه ماه نیمی گذاشت تو روروک زود هم یاد گرفتی که کنترل کنی                                         به به چه برنامه جالبی                                  من از این ماشین هم سریعتر میرم           &nbs...
9 آبان 1391

از یک ماهگی تا ده ماهگی شاهزاده ما

عزیزم اولین عید با تو رو خونه مامان جون و با اونها بودیم تازه یاد گرفته بودی که دستت رو سمت اشیا دراز کنی و بگیری و همش می خندیدی البته اینجا که گفتم حاضر لباتو اینجوری کردی                                         ٢ اردیبهشت تازه یاد گرفتی که با روروک جلو بیای آخه قبلش همش عقبی می رفتی   ١٩ اردیبهشت اولین غذای کمکی رو بهت دادم خیلی دوست داشتی (حریره بادام)     ٨خرداد مراسم عقد خاله الهه تو محضر بود اینم یه ...
5 دی 1391

جشن ده ماهگی آراد جون

                              مبارک مبارک مبارکه                  عزیزم یک ماه دیگه بزرگتر شدی هر روز که بزگتر میشی شیرنتر از روز قبل می شی هر چه که میگذره عشقم به تو بیشتر میشه خیلی دوستت دارم روزی هزار بار خدا رو شکر میکنم که تو را آفرید تا با وجود تو بیشتر احساس خوشبختی کنیم اینم یک کیک خوشگل به مناسبت جشنمون عزیزم این هدیه مامان به توست که با تمام وجودم بهت میدم قلبم برای شاهزاده ام   &nb...
5 آبان 1391