عشق مامان و بابا آراد جونمعشق مامان و بابا آراد جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
آوین جون عشقمآوین جون عشقم، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

❤عشق مامان و بابا آراد جونم❤

دو تا مروارید جدید هوراااااااااا

دوردونه مامان مرواریدات مبارک عشقمممممممم امروز بعدظهر متوجه شدم که دو تا مرواید جدید دارن تو دهنت می درخشند مروارید نهمی  و دهمی البته لثه هات متورم شدند فکر میکنم تا چند روز دیگه چند تا مروارید دیگه در بیاری .خدا کنه که راحت در بیاری و اذیت نشی . نفسممم اون قبلیها که سیاه شدن اینا رو مسواک بزن که به روزگار اونا دچار نشن   ...
9 بهمن 1391

یک روز با پسملی(بهترین هدیه مامانی)

سلام دوردونه مامان به قول مادر جون مغز بادام عشقمممممم آرادکم امروز صبح یه خورده دیر از خواب بلند شدی  منم دلم نیومد بیدارت کنم  مثل فرشته ها خوابیده بودی و مثل فرشته ها پاک و معصوم آخه اسمت هم اسم فرشته ست من تو آشپزخونه بودم که بیدار شدی اومدی پیشم و گفتی مااام آ[مامان آب] الهی قربون اون مامان گفتن بشم که حسابی کیف میکنم صبحونه برات فرنی درست کردم یه کمی خوردی و بعدش با هم شروع کردیم بازی کردن عاشق اینکه مامان آهنگ با صدای بلند بزاره با هم نی نای کنیم همش وقتی صبحها بیدار میشی اولین چیز که درخواست میکنی نی نایه بعدش یه خورده با هم بن بن کار کردیم مامان جون تصمیم گرفتم از این ماه هر ماه یه هدیه به سلیقه ...
6 بهمن 1391

یه عالمه عشق برای پسملی 13 ماه ام

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . . سیزدهمین ماهگردت مبارک و تو آرادکم  آن شبنم عشقی که با آمدنت به روزگار یکنواخت من رنگ مهر و وفا بخشیدی . . . هر روز هزاران مرتبه خدا رو شکر میکنم بخاطر وجود تو و بابایی تنها دارایهای زنگی من باز یه ماه دیگه گذشت باز روزها گذشتن من هنوز باور نمیکنم که تو مال منی خدایا خیلی دوست دارم بابت این همه لطفیکه به من داری وهزاران مرتبه شکرت میکنم که مواظب فرشته ی پاک کوچولوت هستی.  اینقدر روزها ...
4 بهمن 1391

اولین کتاب و اولین سی دی شاهزاده کوچولوی من

برگهای سبز با رگبرگهای سفید،باعث میوه دادن درخت می شوند؛ و برگهای سفید با رگبرگهای سیاه ،باعث ثمر دادن مغزها....   مامان جونی عمرم برات عکس اولین سی دی و اولین کتاب قصه ای که برات از مشهد خریدم میزارم تا یادت بمونه  اینم کتاب قصه که برات خریدم   اینم سی دی   کوچولوی مامان دوست دارم اهل کتاب خوندن بشی عشقم     ...
1 بهمن 1391

شاهزاده کوچولو و هاپوی خوشگل

عشق مامان عمرم نفسم دوردونه من بابایی برای اینکه ترسی از حیوانها نداشته باشی تو رو برد پیش سگ دایی رضا که ببینه چه عکس العملی نشون میدی و ترست بریزه پسر خوشگلم هم اصلا نترسید و دست میزد بهش و نازش میکرد البته آزمون نترس بودنت قبلا اثبات شده بود موقعی که بابایی برای عقیقه تو گوسفند خریده بود از اونم نترسیدی و بهش دست زدی آفرین به این پسر نترسم اینم عکس این هاپو نانازی اینم موقعی که بهش میگی دست بده دستشو میاره بالا دست میده اینم یه عکس خوشگل دیگه ...
29 دی 1391

شیطونک و پرتقال

  مامان جون هر جوری بهت پرتقال میدم دوست نداری امروز اینجوری امتحان کردم خوشت اومد و نزاشتی من بهت بدم و خودت میخوردی تا.... پوستشو خوردی و تلخ بود قربون قیافت بشم نازنازی من.. ...
8 دی 1391