یه روز جمعه بهاری
عشق مامان سلام امروز هوا خیلی خوب بود بعدظهر سه نفری با هم رفتیم یه جای خیلی قشنگ اطراف بجنورد که رودخونه هم داشت آخه شما عاشق آب هستی و حسابی آب بازی کردی و سنگ پرت میکردی توی آب و از اونجای که علاقه شدید به حیوانات داری عاشق یه هاپوی که اون دور بر بود شده بودی و هرجا میرفتی میگفتی هاپو بیا یه چند ساعتی بودیم وچای وعصرونه خوردیم و برگشتیم از اونجا با هم دیگه رفتیم رای دادیم بعدش هم با دوستهای خوبمون (امیر علی)رفتیم بابا امان و تا ساعت 12 شب اونجا بودیم و طبق معمول همیشه تا توپ دیدی اینقدر توپ توپ کردی تا آقا مهدی رفت دو تا توپ برای شما و امیر علی گرفت با یه دونه هم قانع نبودی و دو تا توپ رو گرفته بودی و بازی...